بنظر میاد من به بعضیا زیادی آسون گرفتم ، اما نمیدونم چرا بعضیا یهو پاشونو میزارن تو زندگیم ، نمیدونم چطوری میان تو زندگیم ، بعضیا میان که یه غلطی کنن و برن ، بعضیا میان که بهشون آسون بگیریم ، بعضیا میان که بهشون رو بیدیم ، ولی من هیچکدوم رو انجام نمیدم ، چون تجربش رو داشتم ، اما میدونی ؟ همین روانی ها ازت یا سو استفاده میکنن ، یا میان فقط یه غلطی کنن و برن ، یا میان باهات در بیوفتن ، ولی موقع در افتادن میترسن ، چرا ؟ چون زورشون نمیرسه ، میرن بقیه رو خبر میکنن ، و بقیه ضعیف تر و احمق تر از خودشون ، مثلا فکر میکنن که تعداد بیشتر باشه موفق میشن ، ولی تعداد بیشتر دلیل موفقیت نیست ، بلکه یک اشتباه است ، چون هرچقدر تعداد بیشتر باشه و هرچقدر بزرگ باشه بازم همون آشغالیه که میره تو سطل آشغال ، حالا با دقت گوش کن ، من اسب نیستم ، یه انسانم ، و چیزی که میخوام بگم اینه ، تو هیچی نیستی جز یه تیکه گوشت بی مصرف بدرد نخور ، منظورم تو نیستی ، با همونی هستم که خودش میدونه ، کلی چیزی که ازشون متنفرم دور من جمع شدن ، یه کثافت ، یه آشغال ، یه بیشعور ، یه احمق ، یه دوونه ، یه روانی ، یه لاشی ، یه انگل ، یه بچه ننه ، و یه ولگرد ، میدونی چرا وقتی باهات درگیر میشن میرن به بقیه میگن که بیان کمکشون ؟ چون ازت میترسن ، چون تو ترسناکی ، واسه همین زورشون بهت نمیرسه ، چون بهت میگن صد هزار به یک ، یعنی تو صد هزار نفر رو میتونی کارشونو تموم کنی ، واسه همین اونا تنهایی نمیتونن باهات درگیر بشن ، ولی تو صد هزار به یک نیستی ، منم ، اما تو هم میتونی مث من بشی ، ولی بعضیاتون نشین ، چون اینجوری براتون بهتره ، پس با من درگیر نشین ، وگرنه اتفاقای بدی میوفته و نمیدونی چی در انتظارته ، پس تموم شده فرضش کن

پاسخ به

×